خصـــــــــوصی

می نویسم برای خودم

خصـــــــــوصی

می نویسم برای خودم

خصـــــــــوصی

می نویسم که شب تار سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد

اللهم عجل لولیک الفرج

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۰
شهریور

طلائیه عجب طلائیه
در ۳۵ کیلومتری جاده اهواز به سمت خرمشهر، سه راهی جفیر و پادگان حمید خود را نمایان می‌کند؛ پادگانی که عراقی‌ها پس از تصرف ویرانش کردند. از سه راهی جفیر به سمت طلائیه نیز دشتی وسیع با خاکریزهای متعدد به چشم می‌خورد که روایتگر حماسه روزهای آغازین جنگ است. مقرهای این مسیر به دست رزمندگان اسلام بعد از آزادسازی احداث شده است. بعد از عبور از پاسگاه شهابی به طلائیه می‌رسی و شاید تو نیز مثل آن هزاران نفری باشی که کفش‌هایت را از پایت در می‌آوری و روی خاک شوره‌زار و شورآفرین طلائیه قدم می‌گذاری.
روبرویت معبر و محور بچه‌های گردان یا مهدی (عج) است که در عملیات خیبر خاک طلائیه را با خون سرخ خویش معطر کردند و آن‌سوتر حرم شهدای گمنام است. در کنار این حرم بود که دست مبارک سردار لشگر امام حسین (ع) شهید خرازی از پیکر جدا شد. در نقطه غروب خورشید، جزایر مجنون شمالی و جنوبی قرار دارد که با حرم شهدا حدود هشت کیلومتر فاصله دارد. پایین‌تر که می‌روی به سه راهی شهادت می‌رسی، نقطه اتصال زمین و آسمان.
دو مرحله بچه‌ها به این سه راهی زده‌اند که هر بار با توجه به شرایط خاص منطقه و آب‌گرفتگی وسیعی به نام هور که در حال حاضر خشک شده، نیروهای ما موفق به تصرف آن نمی‌شوند که آثار به جا مانده از نبردهای دلیرانه در سه‌ راهی شهادت بستری می‌شود از عرش خدا که پیکرهای بی‌جان و نیمه‌جان نیروهای اسلام را در آغوش گرفته است تا آن که در مرحله سوم این مأموریت، شهید خرازی و یارانش آماده نبرد می‌شوند. سخن ماندگار خرازی در شب حمله، مرحله سوم عملیات را با شب عاشورا پیوند زد. خرازی آن شب گفت: «امشب شب عاشوراست، نماینده امام از ما خواسته در طلائیه وارد عمل شویم. ما با تمام توان به دشمن خواهیم زد. هر کس می‌تواند، بماند و هر کس نمی‌تواند، برود»
آن شب بچه‌ها عاشورایی جنگیدند. شهید میثمی درباره آن شب می‌گفت: «کسانی که آن شب در طلائیه بودند اگر در کربلا هم بودند می‌ماندند.»

آن شب بوی دود و خون و آتش با فریاد الله‌اکبر نیروهای اسلام و عجز و ناله عراقی‌ها در هم آمیخته بود. دشت طلائیه مانند آتش گداخته فوران می‌زد. هیچ کس باور نمی‌کرد کسی بتواند در این حجم آتش زنده بماند. عده‌ای از بچه‌ها در جزایر مجنون منتظر پیوستن نیروهای کمکی بودند؛ سه راهی شهادت می‌شود آسمانی‌ترین نقطه زمین و عروج از خاک تا عرش خدا. در یک نبرد مردانه خط دشمن شکسته می‌شود و دشمن ناجوانمردانه و با شقاوت تمام سلاح شیمیایی به کار می‌گیرد و صحنه عصر عاشورا در طلائیه تکرار می‌شود. آنگاه که بچه‌ها زیر باران آتش از شکستن خط ناامید شده بودند و دشمن با هر سلاحی مقاومت می‌کرد، پشت بی‌سیم صدایی فریاد زد: از آقا اباالفضل (ع) مدد بگیرید. یکباره فریاد «یا اباالفضل» در خط پیچید و دشمن به زانو درآمد و علمدار این عملیات (شهید خرازی) در طلائیه دستش از تنش جدا شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!


  • گل نرگس
۱۷
شهریور

رهبر من نور چشمان من است / عشق او آیین و ایمان من است

ذوالفقار حیدری در دست او / طاعتش میثاق و پیمان من است

سیدی از نسل پاک فاطمه / هم ز نسل شیر یزدان من است 

در ولایت وارث آل نبی / جانشینی از امامان من است 

همچو مه تابد به قلب شیعیا ن / نائب خورشید پنهان من است 

در هدایت سوی حق آرد مر ا / این هدایت سمت قرآن من است 

دوستانش دوست می دارم همی / دشمن او دشمن جان من است 

آنکه مهر او ندارد در وجو د / بی گمان همکیش نادان من است 

در سخن چون ابر می بارد به دل / در کویر خشک باران من است 

در حضورش موج دریا دیده ام / در کلامش راحت جان من است 

در نگاهش غرق دریا می شو م / واژه هایش در و مرجان من است 

قلب تارم را صفایی می دهد / جامع فکر پریشان من است 

من مرید آن دل وارسته ام / او مراد و پیر عرفان من است 

بوی یوسف می دهد پیراهنش / گرچه خودیعقوب کنعان من است 

من چو بلبل او چو باغ پر زگل / من چوبرگ او سرو بستان من است 

آرزوی دیدنش دارم به دل / در فراقش شهر زندان من است 

ای خوش آن روزی که بینم رهبرم / ساعتی در خانه مهمان من است 

هرگز ای یاران دعایش می کنید / شب نمازش ذکر یاران من است 

روی خوبش با دو چشمت دیده ای / چهره اش چون ماه تابان من است 

غرق دریای تهاجم را چه غم / ناجی کشتی ز طوفان من است 

گر چه دشمن نقشه ها دارد بسی / حامی او حی سبحان من است 

در امانت او ‹‹ امین ›› انقلا ب / در شجاعت شیر میدان من است 

راه او باشد ره پیر خمین (ره) / رهرو راه شهیدان من است 

افتخار ما بود ‹‹ سید علی ››/ سرور من جان جانان من است 

چون فقیه وعالم است ودین شناس / مرجع تقلید دوران من است 

روز ششم ماه تیر از سال شصت / رهبرم جانباز ایران من است 

ای خداوندا نگهدارش تو با ش / چون دعای او نگهبان من است 

شعر امروزم که وصف رهبر است / بهترین اشعار دیوان من است 

پیروانش نی به پاکستان و هند / درفلسطین است و لبنان من است 

گوئیا مهدی(عج) چنین گوید که او / بهترین اصحاب و یاران من است

گوئیا مهدی(عج) چنین گوید که او / بهترین اصحاب و یاران من است

  • گل نرگس
۱۱
شهریور

دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی
من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی
قربون صفات برم از راه دوری اومدم
جای دوری نمی ره اگه به من نگاه کنی
دل من زندونیه تویی که تنها می تونی
قفس و وا کنی و پرنده رو رها کنی
می شه کنج حرمت گوشه قلب من باشه
می شه قلب من و مثل گنبد طلا کنی
تو غریبی و منم غریبم اما چی می شه
این دل غریبه رو با دلت آشنا کنی
دوست دارم تو ایون آینه ات از صبح تا غروب
من با تو صفا کنم تو هم منو دعا کنی
دلمو گره زدم به پنجرت دارم می رم
دوست دارم تا من میام زود گره ها رو وا کنی
دوست دارم که از حالا تا صبح محشر همیشه
من رضا رضا بگم تو هم منو صدا کنی
چی می شه اگه منو راهی کربلا کنی
یا علی موس الرضا می شه به من نگاه کنی

اونقده رضا می گم تا دردمو دوا کن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میلاد امام رضا پیشاپیش مبارک

اقا بطلب که خیلی دیره....
  • گل نرگس
۱۱
شهریور

گر مردى همسرش را به حجاب شرعى ملتزم نکند، آیا فاسق محسوب مى‏شود؟

ج. اگر امر به معروف و نهى‏ازمنکر با شرایطش را انجام ندهد، فاسق محسوب مى‏شود.


ایت الله بهجت

  • گل نرگس
۱۱
شهریور

کم کم از ره می رسد ماه حسین
ماتم و غم های جانکاه حسین

تا محرم هم ،زمان اندک بود

پس بنال ای دل سرِ راه حسین

  • گل نرگس
۰۹
شهریور

آخرین باری که به مرخصی آمده بود،تکیه کلام جدیدی پیدا کرده بود.هر حرفی که می زد جمله این آخر عمریه هم به دنبالش می آمد.یکبار که از این تکیه کلام استفاده کردمادرم گفت:زمانی که شایعه کردند تو وبرادرت به شهادت رسیده اید،به آنها گفتم:من پسرانم را در آتشی فرستاده ام که حتی منتظر خاکستر آنها هم نیستم واین صبر وتحمل در من وجود دارد ،اما شنیدن آن از زبان خودت برایم سخت است.حسین گفت:من شوخی نمیکنم کاملا جدی میگویم.مطمئن باشید این روزها آخرین روزهای زندگی من است ودوازده روز دیگر مرا در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)تشییع خواهید کرد. گذ

شت اما تاکید حسین روی دوازده روز برایم جای سوال بود.توی خانه نشسته بودم که ناگهان احساس کردم یکی می گویدبرو که حسین منتظر توست.به سمت خانه مادر به راه افتادم .همین که در بازشد ،حسین را دیدم ،تا مرا دید گفت:سلام!برویم؟گفتم :از کجا میدانستی می آیم؟گفت:میدانستم.قبل از رفتن به ایستگاه راه آهن .رفتیم گلزار.بلافاصله حسین رفت سراغ عکس شهید حسن هدایی که به تازگی مفقود شده بود.گفت:دیگر نباید بدقولی کنی.دفعه پیش بدقولی کردی وآبرویم رفت.اما اینبار همه کارهایم را کرده ام .دارم می آیم.باید به قول خودت عمل کنی ومرا ببری..متوجه شدم که حسین با شهید هدایی قول وقرار دارد.حسین رفت وچند روز بعد خبر شهادتش را دادند.زمانی که پیکرش را به قم می آوردند،به اشتباه میرود تهران .به این ترتیب مراسم تشییع پیکر حسین مالکی نژاد دو روز به تاخیر افتاد.روزی که پیکر حسین در حرم حضرت معصومه س تشییع شد ،درست،روز  دوازدهم بود.

راوی:برادر شهید

  • گل نرگس
۰۳
شهریور

راه کارهای ابلیس واسه گول زدن ما آدما خیلی سادس....

و بعدش باعث میشه که:

گناهان بزرگ ما رو تو نظرمون کوچیک جلوه میده..

گناه پشت گناه ، گناه پشت گناه...

  • گل نرگس